ماه رمضون که میشه و نفس می کشم... ماه رجب که میشه دل حال و هوای دیگه ای می گیره... ماه رجب که میاد باز یه حس و حال عجیبی دارم... همه با هم آدم بودن رو تمرین کنیم... آنقـــدر عمیقه که ته نداره... ((عید واقعی از آن کسی است که آخر سالش را جشن بگیرد نه اول سال را...)) خدا رو شکر ! بابت این همه مهربونیش... این سفره ی هفت سین رو خودم چیدم... بابا که از دیدنش دلش باز شد، امیدوارم شما هم خوشتون بیاد. بـــــهارتون مبارک. روزگار خوش. آرزومند آرزوهاتون. بزرگ شدن دردناک است و
نفس می کشم و عمــــــــیق تر نفس می کشم...
دوست داشتن خدا رو حس می کنم و باور، که خیلی مهربونه...
می بینم که دوست داشتن اون خیلی بیشتر از منه...
سر سفره رحمتش که می شینم می بینم که سفره ی من خالی خالیه...
اینا رو که می بینم ، به نیستی کشیده می شه وجودم...
تهی می شم؛ حتی خالی از نسیم...
به این نقطه که میرسم، دوست دارم همه ی وجود خالی من ،
پر بشه از بازتاب تصویر خدایی اون...
وجود تهی من که پر میشه از رنگ و بوی خدایی خدا، آرامش می گیرم ...
آرامش می گیرم و بــــــاز نفس می کشم...
نفس می کشم.
خــــــــــدا جون ! شکر مهربونیت
مخصوصا به شب آرزوهاش که می رسه طپش دل نظم لا اله الا الله می گیره...
روزی هــــــزار بار...
پریشون می شه حالم، که بخواد کم بذاره دلم ...و به وجد اومده از این همه مهربونی...
کلی پیامک از مهربون دوستام واسم اومده و با لحن های قشنگ و ادبی التماس دعا داشتن...
من نخواستم با بیت شعر یا شعار جوابشون رو بدم ... واسه همین اون جوری که از بزرگی خدا شناخت دارم براشون نوشتم : دستهای دعایتان بارانی...
به نظر تو ... میشه امشب خدا بارون اجابت نفرسته...؟ محــــــاله!
توی حیات که میرم دعا می کنم خیالم راحت تره که محاله ... همین الان از توی حیات اومدم پشت سیستم ...
نگاه کن... حس می کنی یه جورایی دستام بارون خورده ؟
عصری بارون اومده بود... وقتی رفتم توی حیات دیگه بارون نمی آمد اما وقتی که دست بلند کردم و هفت مرتبه گفتم یا رحمان چند قطره آب ریخت رو دستم... شاید باد که زده شبنم های بارون از شاخ و برگ درخت ریخته روی دستم ... اما مهم نسیت ! واسه من همون بارونی که دستهای نیازمون؛ لازم داره...
آرزودارم امشب همه این نم بارون به دلشون بخوره و حس اجابت زندگی شون رو رونق بده...
امشب رو اگه بتونید با ذکر و دعا زنده نگه دارید قطعا دستانتون پر بارتر خواهد شد...
من رو هم دعا کنید
آرزومند آرزوهاتون
یه حس آرامشی وجودمو گرفته که اون آدمی که دیروز مثل زلزله می خواست آرامش امروزمو ازم بگیره هم
نتونست کاری کنه...
خدا رو شکر مهربونی هاش می کنم... امروز اعتکاف ثبت نام کردم ... حس خوبیه که چند روزی بین آدم خوبا بشینی
سعی کنی خوب باشی...
آرزومند آرزوهات
آنقــــدر وسیعه که تو قد و قامت آدمی آدما جا نمیشه...
آنقــــدر توی این بی کران قشنگی ها آرامش هست؛ که تا تهِ تهش هستم.
آنقـــدر تو این احساس رو نمی فهمی که من اینقــــــــــدر تنهای تنهام.
من تمام وجودم درد می شود...
نمی دانم چقدر از کوچکی هایم کم شده...
در این هیاهوی دلم که جای پای تردید حتی به اینجا...(راه بهشتم) نفوذ کرده
یک خواسته حتمی ست!
کم نشو !
حتی اگر درد چاره ساز خُردی ام نشد ؛
کوچک بپذیر مرا و
کم نشو از زندگی من
خدای من!
وقتی که نیستی ؛
خط تقارون دوست داشتنمان بهم می خورد...
چه کنم!
.
* * .
* *.
* .
* .
* .
* .
.
Design By : Pars Skin |