سفارش تبلیغ
صبا ویژن

...راه بهشت...

شسته بودم پست سیستم...چون دلم نمی خواست راه بهشتم خالی بمونه... خالی که هست ...حداقل خالی از همه چی نمونه!
انقدر آینده ریخته توی امروزم و هر روزم .... که کشش نداره نت.... همیشه می گم بزرگ شدن درد داره و من حالا حالا با این حس دردناک از زنده بودن خودم مطمئن می شم ... تردید دارم که جاهای خالی رو حذف کنم یا پر کنم یا بذارم واسه همیشه خالی بمونه.


نوشته شده در پنج شنبه 99/2/18ساعت 12:0 صبح توسط نجمه صیدمحمدخانی نظرات ( ) |

سلام...
باورم نمیشه که یادم رفته واسه تولدم پست بزارم!جالب بود
آخه توی این سالهایی ک وبلاگ نویسی می کنم همیشه پست تولدی، با طعم انار داشتم
حالا که ازدواج کردم، همسرم جای تمام مخاطبانمو واسم پر کرد
وبلاگ برای من خونه تنهایی بود و من خلوتم رو می نوشتم و مخاطب خاصی هم نداشتم
اما الان مخاطب خاص و عام من همسرمه
اون گوش شنوای حرفامه
شب تولدم انار می خوریم و جشن سادمون دونفریه
البته قبل از ازدواجم و از زمانی که پارسی یار وارد پارسی بلاگ شد
این شیوه ی سنتی پست گذاشتن و پست خوندن کم رنگ شد و من کمتر فعالیت کردم

یادش بخیر زمان اینترنت دیال آپ... به چه زحمتی پست میذاشتم
صفا داشت اون موقع پارسی بلاگ

شاید این پست تولدم رسالتی داشت و اون بالا بردن فهم من
از عشق و از تکامل و رسیدن بود. و همین فهم باعث شد خدا منو
لایق عاشقی بدونه و این سرنوشت عاشقانه ی آبی آرام رو برام
رقم بزنه...
خدا جون شکرت.
تولدم مبارک

   لیلی زیر درخت انار نشست
  درخت انار عاشق شد،گل داد، سرخ سرخ
  گل ها انار شد، داغِ داغ . هر اناری هزار تا دانه داشت
  دانه ها عاشق بودن. دانه ها توی انار جا نمی شدن
  انار کوچک بود. دانه ها ترکیدن.انار ترک برداشت
 خون انار روی دست لیلی چکید
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید. مجنون به لیلی اش رسید


نوشته شده در دوشنبه 94/9/16ساعت 9:59 صبح توسط نجمه صیدمحمدخانی نظرات ( ) |

سلام آشنا
اگر هنوز آشنایی سلام
اگر هنوز گاهی به راه بهشتم سر میزنی سلام...
نمیدونم چرا حتی خودم هم  به راه بهشت سر نمیزنم...
شاید شبکه های اجتماعی رونق وبلاگ ها رو کم کرده...
امیدوارم همه خوش باشند و خوشبخت ...


نوشته شده در سه شنبه 94/7/21ساعت 5:56 عصر توسط نجمه صیدمحمدخانی نظرات ( ) |

سلاااااااااااام

امسال شب تولدم چیزی ننوشتم!!

همسرم هم پیشم نبود؛‌‌ آخه راهش دوره.... انار هم نخوردم.... آخه همسرم نبود!

فردا میاد... با کادو و البته انار!

تولدم مبارک 

و مثل همیشه:

لیلی زیر درخت انار نشست.

درخت انار عاشق شد ، گل داد ، سرخ ِ سرخ .

گلها انار شد ، داغ ِ داغ . هر اناری هزار تا دانه داشت .

دانه ها عاشق بودند ، دانه ها توی انار جا نمی شدند .

انار کوچک بود . دانه ها ترکیدند . انار ترک برداشت .

خون انار روی دست لیلی چکید.

لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید . مجنون به لیلی اش رسید .

خدا گفت : راز رسیدن فقط همین بود .

کافی ست انار دلت ترک بخورد .


+پی نوشته: انقدر این متنو توی هر سالگرد تولدم خوندم و با تمام وجودم فهمیدم که حالا ازدواج کردم و دارم حس ناب عاشقی رو تجربه می کنم!
ایشالله که همه به این احساس برسند.






نوشته شده در چهارشنبه 93/8/7ساعت 9:11 عصر توسط نجمه صیدمحمدخانی نظرات ( ) |

این مدتی که نبودم سرگرم زندگی و فراز و نشیب هاش و خوشی ها و ناخوشی هاش بودم و هستم...
شاید اینکه همسرم شهرستانیه و رفت و آمدهای این مسیر مزید بر علت باشه...همیشه فکر می کردم خاطرات دوران عقد و شیرینی هاش انگیزه ی بیشتری برای نوشتن باشه...
که توی وبلاگم ثبت بشه واسه چن سال دیگه ،خوندنی باشه واس خودمونو بچه هامون... اما نمی دونم چرا اینجوری نیست....
البته تو دفترم گاهی اوقات می نویسم... بعضی از اتفاقات انقدر شیرین و جذاب هست که از خودم توقع دارم بدون یادداشت همیشه به یاد داشته باشم شون.
سعید همسر خوبیه برام... خانوداه ی خوبی داره و من کنارش خوشبختم... دوران خدمتش پر از خاطرات سخت و شیرین و جذاب بود...
و الان با جدیت کار می کنه که بتونیم به زودی بریم سر زندگیمون...
دلیل اینکه بعد از چند ماه فرصتی ایجاد کردم که به وبلاگم سربزنم ... تبریک ولادت امام زمان (عج) هست
قصد کردم یه نصفه روز خودمو از همه ی دلمشغولی های زندگی بیرون بکشم به احترام امامم...
فردا روز خاصیه... مگه میشه که آدم مثل بقیه ی روزا بهش نگاه کنه؟!!!
فردا جمعه ایه که ولادت آقاست
کاش همین جمعه ظهور کنه...
امشبو تا صبح به التماس آمدنش توی خونه ی امام رضا می شینیموبا وساطت حضرت رضا دعا می کنیم...
خدا جون!  ظهور آقا رو عیدی این شب قشنگ قرار بده برای شیعه هاش...
خدا جون! تو که میدونی ، آدم بدا دارن خیییییییلی بدی می کنن... آدم خوبا توان مقابله باهاشونو ندارن...
اجازه بده مهدی بیاد و همه رو یاری کنه...دلم برای نسل آینده شور میزنه... برای بچه هام... بدون حضرت قائم چه کنن!



نوشته شده در پنج شنبه 93/3/22ساعت 6:58 عصر توسط نجمه صیدمحمدخانی نظرات ( ) |

سلام به همه ی دوستان عزیز
دو روز بعد از ماه رمضان ازدواج کردم... البته با اجازه بزرگترهااااا
بیستم ، دومین ماه گرد ازدواجمونه!

..............

سعید عزیزم به زندگیم خوش آمدی، امیدوارم راه بهشتو با هم طی کنیم و تا رسیدن به بهشت ابدی همراه هم باشیم.


نوشته شده در دوشنبه 92/7/15ساعت 9:50 عصر توسط نجمه صیدمحمدخانی نظرات ( ) |

خیلی دلم گرفته....

یهو دلم هواتو کردو از نبودنت گرفت...

رخصت دیدارتو میدی !

 


نوشته شده در شنبه 92/1/17ساعت 6:31 عصر توسط نجمه صیدمحمدخانی نظرات ( ) |

   1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pars Skin