لیلی زیر درخت انار نشست. فردا تولدمه.... انارخورنه... پاییزی رو به یاد نمیارم که قبل از چهارم آبانش اینم بدونید توی یه انار خراب ... دانه ی بهشتیش سالم می مونه اینم شیرینیش
درخت انار عاشق شد ، گل داد ، سرخ ِ سرخ .
گلها انار شد ، داغ ِ داغ . هر اناری هزار تا دانه داشت .
دانه ها عاشق بودند ، دانه ها توی انار جا نمی شدند .
انار کوچک بود . دانه ها ترکیدند . انار ترک برداشت .
خون انار روی دست لیلی چکید.
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید . مجنون به لیلی اش رسید .
خدا گفت : راز رسیدن فقط همین بود .
کافی ست انار دلت ترک بخورد .
انار خورده باشم...
نماز شکرش هم که واجبه...قبل از طلوع...همون دم دمای اولین نفسام...
انار فردا رو دون میکنم ... تا بهتر دنبال دانه ی بهشتیش باشم...
سِِــــر این دانه ی بهشتی هرچی که باشه بی ربط به تولد من نیس
تولد انــــاریم مبارک
Design By : Pars Skin |