الان سر کلاس تاریخ ام. پرواز رو به خاطر بسپار ؛پرنده می میره ... دیریست من در انتهای خیابان نشسته ام ؛ چتری ز الیاف انتظار، بر سر کشیده ام ؛ و در شوق دیدنت، بسیار گریسته ام ؛ و تا آنروز که تو بیایی اینجا خواهم ماند به خاطر اشکهایی که ریختم زودتر بیا ... یاد نگاه تو همراه من است چون خاطره ی نسیم که همراه گندم های رسیده است نگا هها تصویر مراخواهند دید بر پرده ای از پندار و به چشمهای من خیره خواهد شد در بیهودگی انتظار وکس و چیزی را خواهند جست که هرگز نمی یا بند ِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِ ای عاشقای بی گناه ما همه زرد وبی کسیم تنهاییم عین آسمون د و بی کسیم آواره ایم عین نسیم همه باید بگرییم ، عین مجنون اینجا آخر عشقه وصال نداره ، زیبایی هاش همینه ...
کلاس تو اتاق کامپیوتره،دبیرمون هم تازه اومده . خیلی جالبه!!!
گفت سیستمو خاموش کنید .
Design By : Pars Skin |