جمعه از صبح تا شب برف اومد ،شنبه مدرسه تعطیل شد بعدازظهر رفتم حرم ، اونم بعد یه ماه (البته همیشه از وسط بلوار به گنبد طلاش نگاه می کنم و عرض ادب می کنم ) دلم برای خیره شدن به پنجره ی فولاد تنگ شده بود برای دیدن اوج گرفتن کبوتر ها برای نشستن تو یکی ار وردی هاوخیره شدن به گنبد طلا برای صحبت کردن با امام رضام دو رکعت نماز به نیابت امام زما ن خوندم ، دو رکعت هم به نیابت ازتو(اگه قبول باشه) زیارت نامه روبه ترنم اشکام مزین کردم با اینکه مشهدی ام برای اولین بار تو آغوش پنجره ی فولاد آرامش گرفتم جای همه ی شما خالی وقتی برمی گشتم تو پیاده رو از کنار فروشگاها ،یهو یه پارو برف ریخت رو سرم؛سرمو دزدیدم اما تو کلاه پالتم پر برف شد یه نفر کمکم کرد وبرف کلاهمو خالی کرد، تا به حال همچین تجربه ای نداشتم خیلی باحال بود. مثه اینکه یه آقای دیگه هم مورد عنایت برف تکون قرار گرفته بود در حالی که لباساشو می تکوند می گفت :خدا لعنتت کنه بهرام نمی تونی یه چیزی بگی!!!(اون گفت!تازه موهاش"یکی بود یکی نبود"بود) سلام امروز تصمیم گرفتم بیام و بگم هر چند که چیز قابل به عرضی ندارم به خاطر چشای یه نفر که منتظر نوشته های منه (خودش گفت) یه کسیکه برام مهمه به اندازه ای که تو بهترین دوستتو دوس داری،دوسش دارم اون کسیه که 4سال مث دوست همراهیم میکنه مث معلم به من درس زندگی می ده مث مامانا به من نگاه می کنه و الگوی منه اون کسیه که خیلی دوسسسسسسسسش دارم اون سپید ترین بنفشینه ی زندگی منه (یادم رفت بگم که مشاور تربیتی مدرسمونه) این روزا اصلا" جو درس خوندن نیست !!! امروز امتحان عروض داشتم ، به معنی واقعی کلمه خراب کردم... صبح هم آزمون آزمایشی دارم مثل دفعه ی قبل آمادگی ندارم (بین18994نفرمن شدم نفر7501)!!! به حق این نیمه شب پنج شنبه دعا می کنم همه ی جونها راه زنده گی شون رو پیداکنن و فقط از همون راه برن، من هم تصمیم جدی بگیرم و زنده زندگی کنم ... ای کاش توانای این رو پیداکنیم که: به خود آییم و انسان باشیم. آمین!!! ساعت ازدو صبح گذشته ومن مثلا" دارم درس می خونم . صبح امتحان تاریخ شناسی دارم آن هم از نوع کشوریش بعد از این همه تعطیلات الان تازه یک دور کردم وتسلط کامل ندارم (آخه من اصولا" آدم فضولی نیستم من چکار دارم که کی وچرا آمد به ایران چرا یونان باستان فلان کار رو کردیا اینکه جنگ جهانی چهارم با چوب وچماقه یا با smsشاید هم با لگدومشت ) خلاصه اینکه خیلی وقته اینورا سر نزدم دلم تنگ شده بود ... چند تا پیامک شاید تکراری هم برای دوستام دارم... جیگرم، نفسم،همدلم،همسرم،هم دستم،هم پام درد می کنه!دکتر خوب سراغ نداری؟(تقدیم به گروهم جک اس ام اس) میدونی اون کیه که تو رو به اندازه ی روشنایی تمام ستاره ها ی دنیا دوست داره ؟ جوابش خیلی ساده است اسمش بالای این وبلاگ نوشته. وقتی برای زندگی نفس رو کم میاری چه کار می کنی؟ وقتی شب و روز یکی میشه ... وقتی تصمیم می گیری که آماده بشی برای کنکور حتی دست به سیستم نمی زنی... حتی رضا صادقی گوش نمیدی ..... اما... خلاصه اینکه اگه راتو گم کردیو به وبلاگ من اومدیو پیام جدید وجالبی ندیدی بدون من آزمون دارم.حوصله ام ندارم.شجاعانه اعتراف میکنم آموزش وبلاگ نویسی هم ندیدم... تا وقتی که نمی دونم کیه!!! خدانگهدار امروز تصمیم گرفتم هر طور شده ثبت نام کنم ،سیستم خونه که چند روزی هست که مشکل داره،رفتم مدرسه اونجا خط تلفن مشکل داشت . کلاس تموم شد اما من مدرسه موندم... حالا خوبه با خودم قرار گذاشته بودم به خاطر کنکور از کارای متفرقه دست بکشم ،حتی این هفته ای نیم ساعت که به وبلاگ ها سر می زنم...
اومدم کافی نت برای اولین بار بالاخره تو کنکور ثبت نام کردم.
من نمیدونم این چه سیاستیه که ثبت نام دستی رو حذف کردن ،آخه اونی که تو روستاست وبه راحتی به اینترنت دست رسی نداره چه کار کنه؟
من که خونه سیستم دارم ،مدرسه هم ثبت نام می کنه ،قدم به قدم هم کافی نت در دسترسمه یه بعداز ظهر کامل و امروزهم از ساعت 8 وقتمو گرفته ...
بعداز اون کار غیر قانونی که کیفش و هیجانش واسه همین بود ، یاداشتو ارسال کردمو ستن بای رو زدم.اما ارسال نشد دوباره متنو نوشتم .
خوب بعد ازاون دبیر خشکو سردمون فهمید من و وحیده دوروبر سیستم می پلکیم...
وحیده رو مورد عنایت اخمای اژدهاییش قرار داد ما هم بی خیال شدیم.
Design By : Pars Skin |