ماه رجب که میشه دل حال و هوای دیگه ای می گیره...
مخصوصا به شب آرزوهاش که می رسه طپش دل نظم لا اله الا الله می گیره...
روزی هــــــزار بار...
پریشون می شه حالم، که بخواد کم بذاره دلم ...و به وجد اومده از این همه مهربونی...
کلی پیامک از مهربون دوستام واسم اومده و با لحن های قشنگ و ادبی التماس دعا داشتن...
من نخواستم با بیت شعر یا شعار جوابشون رو بدم ... واسه همین اون جوری که از بزرگی خدا شناخت دارم براشون نوشتم : دستهای دعایتان بارانی...
به نظر تو ... میشه امشب خدا بارون اجابت نفرسته...؟ محــــــاله!
توی حیات که میرم دعا می کنم خیالم راحت تره که محاله ... همین الان از توی حیات اومدم پشت سیستم ...
نگاه کن... حس می کنی یه جورایی دستام بارون خورده ؟
عصری بارون اومده بود... وقتی رفتم توی حیات دیگه بارون نمی آمد اما وقتی که دست بلند کردم و هفت مرتبه گفتم یا رحمان چند قطره آب ریخت رو دستم... شاید باد که زده شبنم های بارون از شاخ و برگ درخت ریخته روی دستم ... اما مهم نسیت ! واسه من همون بارونی که دستهای نیازمون؛ لازم داره...
آرزودارم امشب همه این نم بارون به دلشون بخوره و حس اجابت زندگی شون رو رونق بده...
امشب رو اگه بتونید با ذکر و دعا زنده نگه دارید قطعا دستانتون پر بارتر خواهد شد...
من رو هم دعا کنید
آرزومند آرزوهاتون
Design By : Pars Skin |