سفارش تبلیغ
صبا ویژن

...راه بهشت...


سه روز مهمان سفره ی رحمتت بودم و
باز هم مثل همیشه مهربونیت منو شرمنده ی خودم کرد.
شکر مهربونیت خدا جون!

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است  چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا       کاخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست           در حضرت کریم تمنا چه حاجت است
محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست   چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است
جام جهان نمای ضمیر مُنیر دوست           اظهار احتیاج خود آنجا چه حاجت است
آن شد که بار منت ملّاح بُردمی               گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست        احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است
ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار          میداندت وظیفه تقاضا چه حاجت است


یکی تو دلم گفت دم دمای ثبت نام اعتکاف دانشجویی حرم حضرت رضاست...پاشو ثبت نام کن، شاید
قرعه ی کار به نام تویه دیوانه زدند و عاقل شدی!
پیگیرش شدم دیدم بلـــــــــه درست گفته . اسم نوشتم.سیستم کامپیوتری قرعه کشی کرد.
اسمم درنیومد.
به صاحب دل گفتم چی شد! تو که اشتباه نمی کردی ! اینـــــــــقدر نالایق بودم؟؟؟
گذشت و شد شب 27 رمضون . باز گفت:امشب مهمونی شروع میشه ؛پاشو کاسه ی گدایی تو ببر یک جرعه انسانیت بگیر.
گفتم: بذار پنج کیلومتر تا بهشت رو ببینم... اون آدما با کامپیوترهاشون نشستن دم در...من بدون کارت دعوت...چه جوری آخه!
رفتم حرم....اوووووووووه چه شلوغ !
صبر کردم. صبر کردم. صبر کردم. رفتم جلو ...گفت اسمت نیست...اما ...دعوت شدی!
صاحب دل گفت: دیدی اشتباه نمی کنم؟!!!
    آسمان بار امانت نتوانست کشید       قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند
خدا لیاقت بده به این دل !
بماند که چی گذشت این سه روز که از همه ی دنیا گذشتم....
من بودم و دستهای خالیم بود و اما... در حضرت کریم به تمنا چه حاجت است؟
                                                                                                                          الهی شکر


نوشته شده در شنبه 90/6/12ساعت 10:45 صبح توسط نجمه صیدمحمدخانی نظرات ( ) |


Design By : Pars Skin