امشب اومدم که با تو باشم، با خودِ خود تو... باهات خوش باشم.
امشب آرزویی به دلم نیست ، که بهت بگم؛
امشب حتی اجابت دلهای متوسل رو هم نمی خوام؛
امشب نیومدم که بگم ، گله دارم از پلیدی روزگار...
امشب می خوام مثل ریحان باشم ، مث وقتایی که از صندلی میره روی میز
و به زحمت دستاشو میرسونه دورگردن باباش و می بوسدش!
می خوام که به تو نزدیک شم...
منم امشب سعی می کنم بیام بالا!
بالا...آنقـــــــــــدر که به تو نزدیک شم...
تو خیلی بالایی خدا!
میشه کمکم باشی تا دستام دور گردنت برسه؟
میشه امشب مال من شی؟
نوشته شده در جمعه 90/2/30ساعت
1:0 صبح توسط نجمه صیدمحمدخانی نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |