سفارش تبلیغ
صبا ویژن

...راه بهشت...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 دلم گرفته از بی کسی های غربتم .
هنوز آواز غریب پیچیده با وجودم می نوازید ، سوز تنهایی را،
که من تــــــمام شــــــدم.
راستی گفته بودم به تو آیا ، که دوست می دارمت من ،
به وسعت عدم؟
گفته بودم به تو ، که پرنده پرواز،آسمان،خلاء ،نور ،تاریکی ، آرامش ،تشویش ،خیال ،حضور،غم . شادی....و
حتی نبض در حال زدنم...مرا یاد تو می اندازد ؟...
گفته بودم که کویر ، مرا یاد حسرت نداشته ام می اندازد؟
نداشته ای که آخرش به تو می رسید.
گوش کن ! این موسیقی پیچیده با وجود من هم حتی یک جایش می لنگد،((یه موزیک بدون کلام قشنگ))لحظه ای از وزن می افتد، می بینی؟
او هم حتی مثل تو ،گاهی دوست دارد که مرا بمیراند!
و من او را اینگونه هم دوست دارم...ســـاده ...به وسعت سادگی
دوستی تو ...
من تمام می شوم.
و تو را اگر روزی هم کسی مانند من نبود که بپرستد ، باز هم در پی این باش که چــــرا؟
چرا نمی توانی ساده باشی ، و سادگی دوست داشتنم را بفهمی؟
من تمام شدم، بدون نقطه چین ، بدون حرف مانده ،
اینگونه:
من تمام شدم.
و تو در پی این باش که چرا ...تو نیستی و من هنوز دوستت دارم ؟
من تمام شدم و هنوز به تو نگفتم تو پیچیده در لطافت نسیم عشق من بودی ،
ولی نگاهت در بی کران افق پی مهر می گشت ، و تو فریاد سکوت مرا در چشمانم ندیدی...
تو در من بودی و من در خودم ؛
و اکنون تمام شدم با حرفهای ناگفته ام
با سکوتم
خالی از تو و خالی از خودم
تمام...
مثل این سطر.

 


نوشته شده در پنج شنبه 88/7/2ساعت 6:45 عصر توسط نجمه صیدمحمدخانی نظرات ( ) |


Design By : Pars Skin