سفارش تبلیغ
صبا ویژن

...راه بهشت...

سلاااااااااااام

امسال شب تولدم چیزی ننوشتم!!

همسرم هم پیشم نبود؛‌‌ آخه راهش دوره.... انار هم نخوردم.... آخه همسرم نبود!

فردا میاد... با کادو و البته انار!

تولدم مبارک 

و مثل همیشه:

لیلی زیر درخت انار نشست.

درخت انار عاشق شد ، گل داد ، سرخ ِ سرخ .

گلها انار شد ، داغ ِ داغ . هر اناری هزار تا دانه داشت .

دانه ها عاشق بودند ، دانه ها توی انار جا نمی شدند .

انار کوچک بود . دانه ها ترکیدند . انار ترک برداشت .

خون انار روی دست لیلی چکید.

لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید . مجنون به لیلی اش رسید .

خدا گفت : راز رسیدن فقط همین بود .

کافی ست انار دلت ترک بخورد .


+پی نوشته: انقدر این متنو توی هر سالگرد تولدم خوندم و با تمام وجودم فهمیدم که حالا ازدواج کردم و دارم حس ناب عاشقی رو تجربه می کنم!
ایشالله که همه به این احساس برسند.






نوشته شده در چهارشنبه 93/8/7ساعت 9:11 عصر توسط نجمه صیدمحمدخانی نظرات ( ) |


Design By : Pars Skin